.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


www.dagala.loxblog.com
:: آزادی مقدمه ی دین است ::


با اجازه از دلی...

 

یه دختر خوب اولاً اصلاً پیدا نمی شه

یه دختر خوب هیچوقت زودتر از اینکه از شیر بگیرنش عاشق نمی شه

یه دختر خوب بیشتر از ۳ ساعت توی حموم نمی مونه

یه دختر خوب وقتی بلد نیست رانندگی کنه چرا باید زور بزنه و با گل پسرا کل کل کنه

یه دختر خوب توی روی مامانش وانمیسته و به خاطر قراری که داره (و سرکاره) ۱۰۰۰۰۰ تا دروغ نمی گه

یه دختر خوب از مثلاً ۶ ساعت وقت کلاس خودش ۵ ساعتش رو نمی پیچونه

یه دختر خوب یواشکی دست تو جیب باباش نمی کنه

یه دختر خوب دستمال دماغ باباشو برنمی داره بندازه رو سرش مثل روسری

یه دختر خوب با همسایشون که خوشگل تره لج نمی شه

یه دختر خوب به خاطر پوست و رنگ بدنش باباشو انقدر تو خرج نمی اندازه

یه دختر خوب وقتی معنی ترانه های خارجی رو نمیدونه مجبور نیست که واسه کلاس اونا رو گوش بده

یه دختر خوب توی قرار با پسر کلاس زورکی نمی آد و پدر کارمند بیچاره اش رو مدیرعامل و رئیس قلمداد نمی کنه

یه دختر خوب دیگه به دختر افغانی ها حسودی نمی کنه

یه دختر خوب وقتی از پسری خوشش اومد و داشت از حسودیش می ترکید ۱۰۰۰۰ تا عیب و ایراد روی پسر نمی زاره

یه دختر خوب شب زود نمی خوابه که صبح زود بیدار بشه که بتونه صافکاری و نقاشی کنه

دختر خوب برای اینکه مورد توجه قرار بگیره اسمشو عوض نمیکنه (صغرا= هانی – کبری= شانی)

یه دختر خوب از دماغ فیل نمی افته که نه؟

یه دختر خوب توی مسافرت به خاطر کسی که روش کلید کرده، باباشو توی منگنه قرار نمی ده که بابا تندتر برو!

یه دختر خوب عکسهای پسر خوشگلا مانند حمید گودرزی شادمهر عقیلی و نخ سوزن محمدرضا گلزار رو به در و دیوار اتاقش نمی زنه

یه دختر خوب وقتی لباس آنچنانی برای خودنمایی ندارد از همسایگانش قرض نمی کند

و در پایان بازم خواستم بکم که دختر خوب اصلا وجود ندارد

 


پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:,

|
 

عشق

 

    وقتی با تو آشنا شدم؛ درخت مهربانیت آنقدر بلند بود

    که هرچه بالا رفتم آخرش را ندیدم.

    معجون زیبایت آنقدر شیرین بود که هر چه نوشیدم نتوانستم

    تمامش کنم.

    و دریای عشقت آنقدر وسیع بود

    که هرچه شنا کردم نتوانستم آخرش را ببینم 

    و سرانجام در آن غرق شدم.... 
 


جمعه 6 خرداد 1390برچسب:,

|
 

مرد و زن

 

به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید
 

خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !
 

برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
 

مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !
 

به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
 

تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
 

ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
 

خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !
 

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید
 

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید
 

برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
 

برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
 

به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید

                                   

                                   ♥ ♥ ♥
 


به ‌نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین
 

خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین
 

خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسن‌الخالقین
 

پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
 

خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین
 

رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی‌ام را طبیعی ببین
 

دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !
 

نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!
 

مرا ساده و بی‌ریا آفرید / جدا از حسادت و بی‌خشم و کین
 

زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
 

من ساده چیدم از آن تک‌ درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
 

چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
 

و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین
 

تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
 

که زن از همان بدو پیدایش‌ات / نشسته مداوم تو را در کمین !
 


جمعه 6 خرداد 1390برچسب:,

|
 

کی میگه همه پسرا بدن؟

 

 

دختري از پسري پرسيد : آيا من نيز چون ماه زيبايم ؟

پسر گفت : نه ، نيستي

دختر با نگاهي مضطرب پرسيد : آيا حاضري تکه اي از قلبت را تا ابد به من بدهي ؟

پسر خنديد و گفت : نه ، نميدهم

دختر با گريه پرسيد : آيا در هنگام جدايي گريه خواهي کرد ؟

پسر دوباره گفت : نه ، نميکنم

دختر با دلي شکسته از جا بلند شد در حالي که قطره هاي الماس اشک چشمانش را نوازش

ميکرد ، پسر اما دست دختر را گرفت ، در چشمانش خيره شد و گفت :

تو به انداره ي ماه زيبا نيستي بلکه بسيار زيباتر از آن هستي

من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه اي کوچک از آن را

و اگر از من جدا شوي من گريه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد

 

 
 

 

 

 


یک شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:,

|
 

محبت پير مرد

 

فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
پير مرد - غمگینی؟
دخترك - نه .
پير مرد - مطمئنی ؟
دخترك - نه .
پير مرد - چرا گریه می کنی ؟
دخترك - دوستام منو دوست ندارن .
پير مرد - چرا ؟
دخترك - جون قشنگ نیستم .
پير مرد - قبلا اینو به تو گفتن ؟
دخترك - نه .
پير مرد - ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
دخترك - راست می گی ؟
پير مرد - از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!

 

                            

 

 


یک شنبه 4 ارديبهشت 1390برچسب:,

|
 

امیدوارم کسی ناراحت نشه . . .

 

۱.دخترا اصلا بینی ها شون رو عمل نمی کنن

۲. هیچ وقت موهاشون رو طلایی نمی کنن مادر زادی مش شده است

4. هیچ وقت به هم دیگه چپ چپ نگاه نمی کنن واز حسودی نمی ترکن

5. تمام طلا جواهراشون اصل اصله

6. هرگز قبل از ازدواج ابر هاشون رو بر نمی دارن عمرا بردارن کی گفته بر می دارن نه بابا بر نمی دارن که مرتبش می کنن

7. بی اجاز ه بابا مامان هیچ وقت بیرون نمی رن

8. به بهانه کتابخونه یا درس خوندن با دوستشون که با یه پسر نمی رن بیرون باورکنین

9. انقدر خواستگار دارن که نمی دونن به کدوم جواب بدن

10. همیشه سر به زیرن اصلا به غریبه ها نگاه نمی کنن (کاش فقط نگاه بود )

11. بعد ازدواج تازه می فهمن حروم شدن تفلی ها خونه بابا شون همه چی داشتن

12. چشماشون رو اصلا لنز نمی زارن رنگش مادر زادی سبز و آبیه و خاکستری بنفش وزرد و قرمز


جمعه 2 ارديبهشت 1390برچسب:,

|
 

سربازی رفتن خانم ها

سربازی رفتن خانومها

صبحگاه:
فرمانده: پس اين سربازهها (بجاي واژه سرباز براي خانمها بايد بگوييم سربازه !) كجان؟
معاون: قربان همه تا صبح بيدار بودن داشتن غيبت ميكردن
ساعت 10 صبح همه بيدار ميشوند...
سلام سارا جان
سلام نازنين، صبحت بخير
عزيزم صبح قشنگ تو هم بخير
سلام نرگس
سلام معصومه جان
ماندانا جون، واي از خواب بيدار ميشي چه ناز ميشي...



صبحانه:
وا... آقاي فرمانده، عسل نداريد؟
چرا كره بو ميده؟
بچهها، من اين نون رو نميتونم بخورم، دلم نفع ميكنه
آقاي فرمانده، پنير كاله نداري؟ من واسه پوستم بايد پنير كاله بخورم

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (ديگه تقريبا شده ظهرگاه)
فرمانده: همه سينه خيز، دور پادگان. بايد جريمه امروز صبح رو بديد
وا نه، لباسامون خاكي ميشه ...
آره، تازه پاره هم ميشه ...
واي واي خاك ميره تو دهنمون ....

ناهار

اين چيه؟ شوره
تازه، ادويه هم كم داره
فكر كنم سبزي اش نپخته باشه
من كه نميخورم، دل درد ميگيرم
من هم همينطور چون جوش ميزنم
فرمانده: پس بفرماييد خودتون آشپزي كنيد!
بله؟ مگه ما اينجا آشپزيم؟ مگه ما كلفتيم؟
برو خودت غذا درست كن
والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نميكنم، حالا واسه تو ...
چون كسي گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، كسي ناهار نخورد

بعد از ناهار
فرمانده: كجان اينا؟
معاون: رفتن حمام
فرمانده با لگد درب حمام را باز ميكنيد و داد ميكشد، اما صداي داد او در ميان جيغ سربازهها گم ميشود...
هوووو.... بي شعور
مگه خودت خواهر مادر نداري...
بي آبرو گمشو بيرون...
واي نامحرم...
كثافت حمال...
(كل خانم ها به فرمانده فحش ميدهند اما او همچنان با لبخندي بر لب و چشماني گشاده ايستاده است!)

بعد از ظهر
فرمانده: چيه؟ چرا همه نشستيد؟
يه دقيقه اجازه بده، خب فريبا جان تو چي ميخوري؟
جوجه بدون برنج
رژيمي عزيزم؟
آره، راستي ماست موسير هم اگه داره بده ميخوام شب ماسك بزنم.

شب در آسايشگاه
يك خانم بدو بدو مياد پيش فرمانده ميگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتين؟
فرمانده: بله بسيار زياد!
خب حالا واسه اينكه دوباره دوست بشيم بياييد تو آسايشگاه داره سريال فرار از زندان رو نشون ميده، همه با هم ببينيم
فرمانده: بريد بخوابيد!! الان وقت خوابه!!

فرمانده ميره تو آسايشگاه:

وا...عجب بي شعوري هستي ها، در بزن بعد بيا تو
راست ميگه ديگه، يه يااللهي چيزي بگو
فرمانده: بلندشيد بريد بخوابيد!
همه غرغر كنان رفتند جز 2 نفر كه روبرو هم نشسته اند
فرمانده: ببينم چيكار ميكنيد؟
واستا ناخوناي پاي مهشيد جون لاكش تموم بشه بعد ميريم.
آره فري جون؛ صبر كن اين يكي پام مونده
فرمانده: به من ميگي فري؟؟ سرباز! بندازش انفرادي.
سرباز: آخه گناه داره، طفلكي
مهشيد: ما اومديم سربازي يا زندان! عجبا!

 

..


یک شنبه 21 فروردين 1390برچسب:,

|
 

ميدانی ؟

 

 

بی تو اما عشق بی معناست میدانی؟

دستهایم تا ابد تنهاست میدانی؟

   اسمانت را مگیر از من که بعد از تو...

زیستن یک لحظه هم بی جاست میدانی؟

دوستت دارم همین!

این راز پنهانی است که از نگاه ساکتم پیداسا میدانی؟

       عشق من بی هیچ تردیدی بمان با من

  عشق یک مفهوم بی اماست !

         میدانی؟



ادامه مطلب

سه شنبه 24 دی 1389برچسب:,

|
 

دانستی جالب

 

 

 دانستنیها جالب



-مادر و همسر گراهام بل مخترع تلفن هر دو ناشنوا بوده اند.

-كانادا يك واژه هندي به معني “روستاي بزرگ” ميباشد.

-10 درصد وزن بدن انسان (بدون آب) را باكتريها تشكيل ميدهند.

-11 درصد جمعيت جهان را چپ دستان تشكيل ميدهند.

-قلب والها تنها 9 بار در دقيقه ميتپد.

-چيتا قادر است در حداكثر سرعت خود گامهايي به طول 8 متر بر دارد.

-عمر سنجاقكها تنها 24 ساعت ميباشد.

-روشنايي قرص كامل ماه 9 برابر هلال ماه ميباشد.

-يك خرس بالغ قادر است با سرعت يك اسب بدود.

-قلب يك جوجه تيغي در حالت عادي 190 بار در دقيقه ميزند كه در دوران خواب زمستاني به 20 بار در دقيقه كاهش مي يابد.

-كانگروها قادرند 3 متر به سمت بالا و 8 متر به سمت جلو بپرند.

-قلب ميگو در سر آن واقع است.

-گونه اي از خرگوش قادر است 12 ساعت پس از تولد جفت گيري كند.

-داركوب ها قادرند 20 بار در ثانيه به تنه درخت ضربه بزنند.

-سالانه 500 فيلم در امريكا و 800 فيلم در هند ساخته ميگردد.


-موريانه ها قادرند تا 2 روز زير آب زنده بمانند.

-فيلها قادرند روزانه 60 گالن آب و 250 كيلو گرم يونجه مصرف كنند.

- لئوناردو داوينچي مخترع قيچي ميباشد.

-سطح شهر مكزيك سالانه 25 سانتي متر نشست ميكند.

-90% سم مارها از پروتئين تشكيل يافته است.

 

-سرود اصلي كشور يونان متشكل از 158 بيت ميباشد.

-خورشيد از لحاظ وزن از 70% هيدروژن،28% هليوم،1.5% كربن+نيتروژن+اكسيژن و 0.5% عناصر ديگر تشكيل شده است.

-نور خورشيد 8.5 دقيقه طول ميكشد تا به زمين برسد.

-اختراع پيچ گوشتي پيش از پيچ صورت گرفت.

-ون گوگ در طول حيات خود تنها يكي از نقاشيهاي خود را بفروش رساند.

-پلنگها قادرند تا ارتفاع 5 متري به بالا بپرند.

-سم مارهاي قهوه اي استراليا تا حدي مهلك ميباشد كه 0.002 گرم از سم اين مارها ميتواند يك انسان را بكشد.


سه شنبه 24 دی 1389برچسب:,

|
 

SMS تووووووپ

 

 

 

سه راه براي پول درآوردن وجود داره:

1. پدرت برات پول در بياره

2.پدر مردم رو براي پول دربياري

3. پدرت دربياد تا پول دربياري

 

 

از خدا پول خواستم بانك داد درخت خواستم جنگل داد اتاق خواستم خانه داد و حال مي ترسم

ازش تو رو بخواهم يك گله گوسفند بده

 

 .
.

.
.

من که با تو تعارف ندارم

اگه چیزی بود همون بالا می گفتم دیگه !!!

 

: خرسها با يه ظرف عسل خر ميشن... اسبها با چند حبه قند... طوطي با تخمه... سگ با

استخوان ... زنا با يكم تعريف ... راستي برات موز خريدم

 

 

 

از شاهکارهای ادبیات: یکی بید یکی نبید، 3 تا درخت بید که 2 تاش بید بید، یکیش بید  نبید،

اونی که بید نبید، وسط اون دوتا که بید بید بید!  

 


آرزوي حيوانات مختلف:

آرزوي جوجه تيغي (بغلش کني )

آرزوي پاندا ( عکس رنگي بگيره )

آرزوي گوسفند ( صندلي جلوي وانت بشينه )

آرزوي خر ( نميگم داغ دلت تازه نشه )

 

  

بسمه تعالی

غرض مزاحمت بود که بحمداله حاصل شد. " !!!

 

 

 

پنج رای آدم شدن:

.

.

.

.

کنجکاو نشو تو آدم بشو نیستی 


سه شنبه 24 دی 1389برچسب:,

|
 

همه بايد بدانند

 

اگه می خوای درباره ی اینترنت بیشتر بدونی: روی ادامه مطلب کلیک کن  

                  

 



ادامه مطلب

سه شنبه 24 دی 1389برچسب:,

|
 

SMS جديد و باحال

 

 

لره از كنار جن رد ميشه...جن ميگه بسم الله اين ديگه كي بود   

 

 

یکی به رفیقش می گه : شنیدم تو ظرف شستن به زنت کمک می کنی؟ زن ذلیل! می گه خب مگه چیه . اونم تو رخت شستن به من کمک می کنه     

 

 

يه روز يه اصفهاني قرص اكس مي خوره ميره تو تاكسي دونفر را حساب ميكنه؛

 

 

 

 

از يه بسيجيه سوال ميکنن : دو خط موازي چيه؟ ميگه:دو خط موازي دو خطي هستند که هيچ گاه به هم نميرسن مگر به دستور مقام معظم رهبری       

 

 

به لره میگن خدا کجاست ؟ میگه نمیدونم ولی هرجا هست ابوالفضل نگهدارش باشه

 

 

لره دیش ماهوارشو می‌ذاره روی پشت بوم، روش می‌نویسه: کولر

 

 

 



ادامه مطلب

سه شنبه 24 دی 1389برچسب:,

|
 

معادله جالب!

 

 

معادله جالب: از سن خودت 20 سال کم

کن. باقيمانده رو با 7 جمع کن. اگه عدد

زوج بود با 1 جمع و اگه فرد بود از يک کم

کن. اگه رنگ تيره رو دوس داري ضرب در 3

کن و اگه رنگ روشن رو دوس داري ضربدر 3.5

کن. نتيجه نهايي رو ول کن. حال خودت

چطوره ؟

   


سه شنبه 24 دی 1389برچسب:,

|
 

آقای پل

 

 

 

شخصی به نام پل یک دستگاه اتومبیل سواری به عنوان عیدی از برادرش دریافت کرده بود. شب عید

هنگامی که پل از اداره اش بیرون آمد متوجه پسر بچه شیطانی شد که دور و بر ماشین نو و براقش قدم

می زد و آن را تحسین می کرد. پل نزدیک ماشین که رسید پسر پرسید: این ماشین مال شماست، آقا؟

پل سرش را به علامت تائید تکان داد و گفت: برادرم به عنوان عیدی به من داده است”. پسر متعجب شد

و گفت: “منظورتان این است که برادرتان این ماشین را همین جوری، بدون این که دیناری بابت آن پرداخت

کنید، به شما داده است؟ آخ جون، ای کاش…"

البته پل کاملاً واقف بود که پسر چه آرزویی می خواهد بکند. او می خواست آرزو کند. که ای کاش او هم

یک همچو برادری داشت. اما آنچه که پسر گفت سرتا پای وجود پل را به لرزه درآورد:

" ای کاش من هم یک همچو برادری بودم."

پل مات و مبهوت به پسر نگاه کرد و سپس با یک انگیزه آنی گفت: “دوست داری با هم تو ماشین یه

گشتی بزنیم؟"

"اوه بله، دوست دارم."

تازه راه افتاده بودند که پسر به طرف پل بر گشت و با چشمانی که از خوشحالی برق می زد، گفت: “آقا،

می شه خواهش کنم که بری به طرف خونه ما؟"

پل لبخند زد. او خوب فهمید که پسر چه می خواهد بگوید. او می خواست به همسایگانش نشان دهد که

توی چه ماشین بزرگ و شیکی به خانه برگشته است. اما پل باز در اشتباه بود.. پسر گفت: ” بی زحمت

اونجایی که دو تا پله داره، نگهدارید."

پسر از پله ها بالا دوید. چیزی نگذشت که پل صدای برگشتن او را شنید، اما او دیگر تند و تیـز بر نمی

گشت. او برادر کوچک فلج و زمین گیر خود را بر پشت حمل کرده بود. سپس او را روی پله پائینی نشاند

و به طرف ماشین اشاره کرد :

" اوناهاش، جیمی، می بینی؟ درست همون طوریه که طبقه بالا برات تعریف کردم. برادرش عیدی بهش

داده و او دیناری بابت آن پرداخت نکرده. یه روزی من هم یه همچو ماشینی به تو هدیه خواهم داد …

اونوقت می تونی برای خودت بگردی و چیزهای قشنگ ویترین مغازه های شب عید رو، همان طوری که

همیشه برات شرح می دم، ببینی."

پل در حالی که اشکهای گوشه چشمش را پاک می کرد از ماشین پیاده شد و پسربچه را در صندلی

جلوئی ماشین نشاند. برادر بزرگتر، با چشمانی براق و درخشان، کنار او نشست و سه تائی رهسپار

 

 

 

 


سه شنبه 24 دی 1389برچسب:,

|
 

سه نوع کباب

 

سلام : 

اینم طرز تهیه سه کباب خوش مزه :

کباب کوبیده     کباب برگ     جوجه کباب

 

طرز تهیه در ادامه مطلب  

 

 



ادامه مطلب

14 دی 1389برچسب:,

|
 


براي ان عاشق بي دل مي نويسم كه حرمت اشكهايم را ندانست براي ان مينويسم كه معناي انتظار را ندانست، چه روزها و شبهايي كه به يادش سپري كردم براي ان مينويسم كه روزي دلش مهربان بود مي نويسم تا بداند دل شكستن هنر نيست نه دگر نگاهم را برايش هديه ميكنم ، نه دگر دم از فاصله ها ميزنم و نه با شعرهايم دلتنگي ها را فرياد مي زنم مي نويسم شايد نامهرباني هايش را باور كند

نازترین عکسهای ایرانی

 

 

بهروز

 

شهريور 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
فروردين 1390
دی 1389

 

با اجازه از دلی...
عشق
مرد و زن
کی میگه همه پسرا بدن؟
محبت پير مرد
امیدوارم کسی ناراحت نشه . . .
سربازی رفتن خانم ها
ميدانی ؟
دانستی جالب
SMS تووووووپ
همه بايد بدانند
SMS جديد و باحال
معادله جالب!
آقای پل
سه نوع کباب

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک   ابتدا ما را با عنوان آزادی مقدمهی دین است و آدرس dagala.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته. در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد .





تبليغات رايگان
دلتنگیهای من
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 26182
تعداد مطالب : 15
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


كد چت روم
--->